سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

من تو ما!



!

قشنگ است اما

اعتقاد من چیز دیگریست...

من تو ما غلط است

من تو تو...




دل گرفتگی...



بچه که بودم

زمانیکه تب می کردم

همیشه مادرم می گفت:

وقتی فرزند تب دارد، مادر نباید با دستانش او را نوازش کند

پرسیدم ز چه سان این را می گویی؟

گفت:

گرمای بدن مادر و فرزند، سبب می شود تب فرزند شدیدتر شود.

حال، مادرم دلش گرفته است

با من سخن می گوید

همچو تاثیر گرمای وجودش بر فزونی تب

دل من دو چندان گرفت...




خواسته



...

هرچه می خواهی بکن

هرچه می خواهی بدی کن

هرچه می خواهی بی خبر تنهایم بگذار

هرچه می خوای آزار رسان و اذیت کن

هرچه می خواهی منت بنه و ذهنم را درگیر

اما تنها یک خواسته دارم، یک خواسته

که در مرامت و این عشق بازیه من و تو

دلی نشکند، هیچ دلی، هیچ

هرچه می خواهی بکن

... 




بیمارستان دولتی



میریم سر اون چرت و پرته که داشتم می نوشتم وسطش قطع شد!

سلام

همیشه از بیمارستان متنفر بودم... یادمه یه بار تا کرج رفتم که برم عیادت، تا دم در بیمارستان رفتم اما نتونستم و برگشتم نشستم تو ماشین! یکی از بچه های فامیل هم که دوسش داشتم 6سالی هی میومد تهران و بستری میشد... اما یه بار هم نتونستم برم ملاقاتش.سعی کردم نتونستم...

تازگیا برای گواهینامه کلی مسخره بازی در آوردن! یه ایین نامه و شهر آموزشگاه میگیره یکی هم افسر! امروز شهر مال آموزشگاه رو دادم... قبول بشدیم! یه مسخره بازیه دیگشون گواهینامه ی هوشمنده که باید گروه خونیتو مشخص کنی! ناچارن رفتیم بیمارستان دولتی... چشمتون روز بد نبینه...بدترین ساعات زندگیم بود! بیمارستان دولتی خیلی وحشتناکه... اووووووه! مردم تا بیاییم بیرون! فک می کردم یه چی می زنن به انگشت سبابه! اما ای دل غافل خون گرفت طرف... ما رو می گی رنگ بر رخسارمان نبود... دو سه باری خواستم بزنم د فرار! نخندید... خدا وکیلی اگه می دونستم می خوان خون بگیرن بی خیال گواهینامه می شدم! خوبه نمی دونستم! خلاصه به هر جیغ و ویغی بود دادم! نخندید انصافا ترس نیست، یه حال عجیبه... دلم خالی میشه.. بوی الکل و.... اوه! دست و بالمونم کبود کردن نامردا!

خدا هیچ کس رو اسیر بیمارستانا نکنه اونم از نوع دولتیش! ببخشیدا مثل جهنمه! با آدم مثل چیز رفتار می کنن! شاید من زیادی لوسم! این هم گزینه ایست!

بمیرم هم دیگه...

راستی تا نریم نمی فهمیم چقدر تو ناشکری داریم دست و پا میزنیم...

ماشالله امسال عجب ماه رمضونی دارم من! 15 روزیش که تعطیلاته! یه واکسنم زدیم. خون دادن هم که مکروهه!  معدمونم که...! عاقبتش به خیر شه!

دعا بنمایید!

یا زهرا س

 




یا حسین



داشتم یه سری چرت و پرت اینجا می نوشتم که یهو اینو دیدم:

وقتی کاملا نا امید شده ای
و فقط حسرتش به دلت مانده
موبایلت به صدا در می آید
تنت می لرزد...
صدایی پشت گوشی می گوید " تعداد انصرافی ها به حدی رسیده که اسم شما در لیست نوشته میشود "
دلت میخواهد گوشی را بگذاری و های های گریه کنی
که من کجا و کرب و بلا کجا .....
السلام علیک یا ابا عبدالله ...
و تو هنوز باورت نشده است که چه بر سرت آمده...
اونشب نمی دونم چی شد، وقتی بهم گفتن کریلا جور شده گفتم جا دارید؟ گفتن: 10 نفر رزورن، فکر کردم می گن 10 نفر جا داریم...، زنگ زدم به دلسپرده، سارا هم دانشگاهیم...گفتم میای... اونم صحبت کرد و خانواده اوکی شدن... روز بعدش زنگ زد گفت 10 نفر رزرون نه ... اسمم رفته ذخیره
بعد چند روز هم گفتن جا نیست... جفتمون داغون شدیم و البته اون صدها بار بدتر... خودمو بستم به بد و بیراه که نونت کم بود ابت کم بود، واسه چی زنگ زدی بهش گفتی که حالا... چرا گوشاتو وا نکردی درست بشنوی...
گذشت و حالا متن بالا رو سارا تو ریدرش نوشته... سارا هم کربلایی شد... باورم نمی شه...
امام حسین دوستاشو چه حوری می طلبه...
یا حسین...
تهش: هم من میرم انشالله هم دلسپرده! (قابل توجه دانشجو ها!)
راستی همسفرمونم جور شد :دی یعنی رفقای دیگه بودنا اما یکی که دمساز باشه و باش حال کنی نبود که جور شد :دی قربون برم دلسپردمووووو اینجا منکراتی شد!



ناروزه گی!



بچه بودم...

شاید کودکی 7 ساله!

می گفت

خانم اعتمادیان بیماری قند دارد

روزه برایش سم است...

شب ها موقع افطار دور تا دور حیاط می دود

و های های می گرید...

این ترحم نیست به حال او

این ترحم به حال خودمان و وااسفا از ناشکریمان است...

پ.ن: معده مان این روزها سر ناسازگاری گرفته و ... پدر صبح گفت حق نداری روزه بگیری! فعلا سرپاییم و نافرمانیه پدر! دعا بفرمایید!




مننژیت



واکسن مننژیت

هلال احمر

هرکه به یک سو...

تمتع...

کربلا...

همه خوشحال!

واکسن مننژیت

بی درد ترین واکسنی که هرکه به عمر خود خواهد زد...

دردی هم اگر بود عشق است...

پ.ن: خیلی کار دارم اونوقت اینجا زود زود به روز میشه! پارادوکس!

پ.ن: نوای وبلاگ را دوست می دارم... به یک بار گوش دادنش می ارزد

 




ماچ عمیق



سلام

احوالت؟ ببین یه قولی بده، باشه؟ جبهه نگیر خب؟ اگرم دلت نمی خواد مثل همیشه یه فحشی بده، صفحه رو ببند و برو! اما اگه مردشی وایسی و جبهه نگیری حرفم رو بشنو بعد دیگه دلت خواست فحش بده یا هرکار دیگه! خواستی هم تهش به من بگو امل که هیچی نمی فهمم و از همه جا بی خبرم! خواستی هم...

اینا دانسته های منه!

می دونم که رییس جمهور خیلی باید کارش درست تر از این حرفا باشه

می دونم که رییس جمهوری فقط به این چیزا نیست و خیلی مسائل مهمتر!!!

می دونم که رییس جمهور خیلی بدی هایی به نظر تو داره که خیلی زابیل می زنه! کاری به بودن با نبودنش به توهم یا جوسازی بودنش به دروغ و شایعه بودنش و درست و غلطش ندارم اما ...

می دونم که رییس جمهور باید مثل بابای کشور باشه و از شرف ملت دفاع کنه و هی سوتی نده

می دونم که رییس جمهور باید رییس جمهور! باشه.

می دونم که اینا برای رییس جمهور بودن کافی نیست اما لااقل قبول کن که لازم هست که اگر مردی و بی کینه می گی لازمه، چرا تو دوره های قبل از نبودش دادمون در نیومد و از شدتش...! نگو که برم روستاها رو ببینم که دیدم! اما یه شبه می خوای کن فیکون کنی؟ همین که رییس جمهور یه مملکت بشینه پای این سفره، چه با ریا چه بی ریا، چه واسه تبلیغ چه واسه دلش، چه برای جذب و چه برای دفع من تحسینش می کنم... و بهش افتخار! و این رو هم عزت می دونم واسه ایران همون ایرانی که به نظر تو الان ذلیله! که به این که تو راست  می گی یا من هم باز کار ندارم!

افطاری با ایتام

 

پ.ن: مخاطب عام بود! 

پ.ن: منم باهات در مورد مشایی موافقم! اما ربطی به این نداره!

پ.ن: چرا این نباید باشد...




<      1   2   3   4      

Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir