سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

3



 

 

3




4



 

 

4




خائف



ترس

امشب رفته بودم افطاریه کاروان کربلا! تا دلتون بخواد خائفمون کردن! کم مونده بود بگن پلک بزنید می برنتون اسمشو نبر!!! مدیر کاروان گفت: خانوما رو بازرسی نمی کنن... اما آقایون سر جدتون غیرتی نشید! سگ مخصوصا میارن، اب دهن سگ میریزه تو اسبابتون، چیزی نگید! معلوم نیست کین! امریکایی، پلیس، شرته ها، منافق و ... نمی تونیم هیچ پیگیری بکنیم چون اصن نمی دونیم کجا باید پیگیری کنیم... جایی شلوغ شد دخالت نکنید، نرید جلو، دعواها ساختگیه... مردم که جمع شدند بمب هاشون به کار میفته... تیراندازی شد پناه بگیرید و ...

 چند تا از خانوما محارمشون باشون نیستن(اصن فک نکنید منظورشون ما بودیما :دی، ما خودمون یه پا مردیم داغون!) آقایون هوای این خواهران رو هم داشته باشید! به ما رو دست کم گرفتنا :دی ما خودمون 6 تا مردیم

اخرشم صحبت های حاجی چسبید!

معنای زیارت خائف رو کمی تا قسمتی درک نمودیم! چقدر استرس دارم از اینکه برم گردونن... و نرسم...

ولی خدایی حسابی ترسوندنمون...

آه

التماس دعا

یا زهرا س

پ.ن: نمی دونم چمه، اما حالم خوش نیست... شاید ربطی به کربلا نداشته باشه... اما دلم می خواد با یکی درد و دل کنم... یه محرم...محرمه محرم... اما نمی بینم کسی رو جز تو...  تو هم دیگه خسته شدی از دستم... باشد در خود می ریزم باز هم...




نماز



حقیقتا این نماز هایی که می خوانیم ادای بندگان خدا را در می آوریم . بنده به خودم مراجعه می کنم این طوری می بینم . چون بندگان برجسته ی خدا طور دیگری نماز می خوانند ؛ تسبیح که می کنند ، تسبیح از دل و جانشان بر می خیزد ؛ سجده که می کنند در واقع دلشان سجده می کند...رهبر فرزانه ایت الله سید علی خامنه ای روحی و ارواح المحبین له فداه

 

نماز




الامان



پست ترین نوع عشق، عشق به جسمیت و مادیت است و والاترینش عشق به روح و کمالاتش

محبوبم، جز تو هیچ مالکی بر جسم و روحم نتوانم گزید چرا که

انت المالک و انا المملوک و هل یرحم المملوک الا المالک

تو مالکم هستی...

معبودم

مرا رها نکن به دلخوشی به عبدی از بندگانت که وای بر روزی که دوست داشتنی و علاقه ای

در عرض عشقم به تو قرار گیرد و نه در طول

که آن روز، را باید مرگ عشقمان دانیم...

و از آن قبیح تر آنکه

خود نفهمم که چه کردم و علاقه ای را در قلبم در کدامین منزلگه خانه داده ام...

...

الامان...




علمدار بی دست



دیگه دستاش از کار افتاده بودند...

یه روز دوستاش اومده بودن ببیننش،گفت باید بیام پایین، گفتم شما سختتنونه اکبر آقا، اونا میدونن نرید پایین. گفت نه، زشته باید برم پایین استقبال. آروم آروم از پله ها آوردمش پایین. به حجابم خیلی حساس بودم، جلوی در به میله ای که تو حیاط بود تکیه دادمشون تا روسریمو درست کنم و چادرمو محکم. که یهو ایشون با صورت افتادن رو موزاییک ها... هی گفتم اکبر آقا تو رو خدا ببخشید، حواسم نبود شما تعادل ندارید، هی گفت: ایراد نداره... هی گفتم و هی گفت ... تا اینکه دیدم از سرش داره خون میاد، پیشونیش شیکسته بود... آروم آروم شروع کرد به اشک ریختن. گفتم اکبر آقا اینقدر دردتون اومد که دارید گریه می کنید؟ گفت امروز فهمیدم علمدار کربلا، بی دستی برای تکیه، چه جوری از اسب با صورت، به زمین افتاد...

هیچ وقت اون روز رو یادم نمی ره...

معصومه ابراهیم پور همسر شهید سید علی اکبر شیخ الاسلام علم الهدی

نیمه ی پنهان ماه :  (هر شب ساعت 9 شبکه دو) - متن بالا مال امشبش بود!

دوست دارم این برنامه رو!

ابوالفضل




دل تنگی



می دانی

همواره

بدترین و بزرگترین نقطه ضعفم

رنج آورترینش

که به زحمت با‏ آن کنار می آیم و شاید هم اصلا نتوانم...

دل تنگ شدن بوده و هست

دل تنگ هر آنکه باید و هر آنکه نباید...

هر آنچه باید و هر آنچه نباید...

دل تنگ تو شدن...

دوری از تو...

همین و دیگر هیچ... 

دل تنگ




مطلب بی ربط



یه مطلب بی ربط! هم محتوایی و هم بی ربط به این وبلاگ!

امروز یه جا این جمله رو دیدم!

طلا را به وسیله آتش......زن را به وسیله طلا ........و مرد را به وسیله زن امتحان کنید. فیثاغورث

جمله ی خوبی بود!

 اما با دومیه مخالفم! زن را به وسیله طلا...

خیلی هم خوبه مرد برای زنش تند تند طلا بخره! هم محبت می کنه و هم اگه اون زن، زن باشه بعدا تو مشکلات از این ذخیره ها برای زندگیش مایه میذاره! میشه پشتوانه ی زندگی! اینم یه روش خوشایند برا پس اندازه دیگه! بهره ی پولشم شاید محبت بیشتر باشه! (حضرت زهرا : به یکدیگر هدیه دهید تا قلب هایتان به هم نزدیک شود و الفت بیشتری بگیرید...درسته مهم خود هدیه است و نه اینکه چی باشه، اما اینکه چی باشه هم مهم میشه، گاهی...هی جوراب بخر!)

حالا چرا مردا اینقدر زورشون میاد واس خانومشون هدیه بخرن! اونم طلا! نیدونم!!! چیزی که بده اینه که زن مرد رو برای طلا بخواد و تجمل و این حرفا...

اما با تیکه ایش که خیلی موافقم جمله ی آخرشه...و مرد را به وسیله زن امتحان کنید...

اینطوریا

همین و دیگر هیچ!

راستی، برداشتی نکن!!!

xfg




لبخند



ارامشی که نگاه و لبخند تو به من هدیه می دهد

در هیچ نگاه عاشقی نیافتم...

تویی که با تبسمت گل خنده را بر لبانم می پرورانی... 

خرازی




عاشورا



1- می گفت: هرچی التماسش کردم که بگه جای این زخم مثل شمشیر رو دستش چیه، نگفت، یه روز که دوستش اومده بود خونمون ازش پرسیدم، گفتم این جای چیه؟

گفت: روز عاشورا بود، داشت گریه می کرد، مامور بعثی اومد بهش گفت برای چی گریه می کنی و گفت: بابابزرگم فوت کرده دارم گریه می کنم... مامور بعثی میره و جاسوسان بهشون می گن که این دروغ می گه...بچه سیده و منظورش امام حسینه... اونا هم به ضرب کشت می زننش و در نهایت با تیغ دستش رو می برند، نمک می زنند و بعد می دوزند...

2- گفت: بعد از یک مدت مریض شد، لکنت گرفت و دستاش از کار افتاد، دکترا نفهمیدن چی شده، هرکی یه چی می گفت: به خاطر کابلاست که به سرش خورده، به خاطر سیماناست که سرد بوده و روش می خوابیدن... تا اینکه یکی از رفقاش گفت روز عاشورا به اسم واکسن یه سری آمپول ناشناخته بهش تزریق کردند، 3 روز تب کرد ...

جماعت عجب عاشوراهایی دارند...

پ.ن: این صحبت خانوم شهید شیخ الاسلام تو برنامه ی نیمه ی پنهان ماه امشب بود... به دیدنش می ارزد... هر شب ساعت 9 شبکه ی دو

اسیر




<      1   2   3   4      >

Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir