سلام
این وبلاگ نویس گرامی قول داده بودند رفتند مشهد برای یاران ناب دعا کنند... برای قولشون هم که شده باید دوباره سلامتیشون رو بدست بیارند. پیمان شکنی تو مرام مردان خدا نیست...
دوستان عزیز، محب الزهرا س یکی از وبلاگ نویسان خوب این محیطه مجازیه که تو وبلاگش در کمال سادگی می تونی خلوص نیت نویسنده رو به وضوح حس کنی، متاسفانه الان تو کما هستند و نیاز به دعای من و شما.
تنها کاری که از دستمون بر میاد برای این بزرگوار، دعاست.
ختم حمد شفا و صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
بزرگوارانی که تقبل می کنند تو قسمت نظرات بفرمایند که چقدر تقبل کردند.
بسم الله
برای شروع: خودم
70 حمد شفا و 313 صلوات
یا زهرا س
سلام
چند هفته پیش یکی از رفقا گفت بچه ها دارند با فلانی میرن کربلا، البته تو ماه رمضونه. نمی دونم چرا یادم رفت بهش زنگ بزنم، امشب یهو یادم افتاد. زنگ زدم گفت نمی شه... گفت به فلانی زنگ بزن، قراره بعد جهادی برن کربلا، شاید شد... زنگ زدم گفت گذرنامه ات آماده است؟ گفتم نه...
این سومین سفریه که به خاطر گذرنامه...
دلم تنگ غروب کربلاته...همه عالم اسیر یک نگاته...
هرکی کرب و بلا رفته می دونه...بهشت اون دنیا نیست، ایوون طلاته..
یا زهرا س
خیلی دوست دارم بنویسم
این بار
از هرچیزی غیر از تو
تعجبی ندارد
آخر
چطور از تو بنویسم
حال آنکه
کاری کردم که غم بر دلت نشاندم
رک بگویم
این بار دیگر رویم نمی شود
چقدر بگویم از تو و عشقم! و عشقت
چندی نگذرد و
مرا در حال ... ببینی؟
و مانند همیشه من و طلب عفو و سر به سجده
و تو و رافت و دست کریمانه و چشم پوشی
نه
این رسم عاشق! و معشوق نیست
این رسم جفاکاران است...
این رسم سخره کنندگان است
که همه چیز را به سخره می گیرند
حتی محبت محبوبشان را
درست مانند من...
دیگر سری برای بلند کردن ندارم...
حتی رویم نمی شود صدایت کنم...
و بگویم مرا ببخش... مانند همیشه مرا ببخش...
الهه.ی
سلام
نمی دونم چرا تازگیا بیشتر حساس شدم... قبلنا اگه از دست کسی ناراحت می شدم، هرچقدر هم زیاد بود بعد از مدتی خیلی سریع از یادم می رفت و نه به روی خودم و نه به روی طرفم میاوردم.... اما امروز با دیدن کسی که کمی تا قسمتی ابری ازش دلخور بودم چهره ام تو هم پیچید... هم خیلی بد شد هم تمام خستگی روز و پروژه ای که تحویل دادم دو چندان شد هم انرژیم رو برای امتحان سه شنبه و پروژه ی شنبه از دست دادم هم از دست خودم و رفتارم دلگیر شدم هم توانم و ذوقم برای اینکه الان یه پست جدید بذارم کور شد و خیلی هم های دیگه که مجال گفتنش نیست...
قدیما راحت تر مسائل رو حمل به خیر می کردم...
امیدوارم دوباره تو این یه مورد مثل قبل شم!
التماس دعا
یا زهرا س
پ.ن: لطفا نصیحت و دلداری نفرمایید، تاثیری ندارد. وقتی اینگونه میشم هیچی جوابگو نیست... همیشه سرحال بودن کذب است...
این روزها
پیر و جوان
زن و مرد
کوچک و بزرگ
از گرما می نالند
لکن
من از سرما به خود می لرزم...
چطور می توان گرمایی را حس کرد
حال که تو نیستی
تا دستانم را بگیری
و با دم مسیحاییت
مرا جان بخشی..
چطور می توان گرمایی را حس کرد
لرزش دستان امانم را بریده است...
سخت تر از آن لرزش پاهایم است
که گاهی
رو به ناکجاآباد می گیرند
و...
دیگر بستن دست و پاهایم
بی تاثیر شده است
خبره شده اند
آنقدر در نبود تو طناب ها را پاره کرده اند که کارکشته شده اند
...
نازنینم
تا تو نیایی خبری از گرما نیست...
گوشه ی چشمی نشانم ده
شاید کمی گرم شدم
شاید کمی آرام گرفتم
شاید کمی پاهایم استوار شدند
شاید دوباره ثابت قدم شدند
گوشه ی چشمی نشانم ده
که اگر پرده ز رخسار نگیری
نمی دانم
دیگر مرا چه خواهد شد...
نگذار پاهایم
برای گرم شدن
رو به گرمی کس دیگری گیرند
حتی اگر هرچند ناچیز گرم شوم
آن روز، روز مرگ من و ... خواهد بود
مگذار چنین شود
که اگر شود...
و چه خوش گفت
هر آنکه خربزه خورد
خواه ناخواه پای لرزش هم باید نشیند...
الهه.ی
پ.ن: این شعرم را خیلی دوست دارم و عاشقانه تقدیم تو می کنم...
می دانی
تازگی ها ناگهانی دل تنگت می شوم
خیلی ناگهانی...
مبهوت می مانم و پر مشقت به خود می آیم...
گاهی به خود آمدنم آنقدر دیر میشود...
که همه می فهمند دارم به تو فکر می کنم...
حتی نامحرمان
...
می گویند دل به دل راه دارد
اما افسوس
که دل من یارای حضور تو را ندارد
کاش فقط ناتوانی اش بود
که
بی ارزشی اش در مقابل تو و چشمانت فریاد می زند
اما
؟
پس خودت جوابم ده
مرا این روزها با این حالات ناگهانی چه شده است
نکند که ...
الهه.ی
آی قهر نکن تو بامن
ریزه ریزه کم کم
دست بذار تو دستم
الاکلنگ
رنگا و رنگ
گل و گلدونه
نعنا و پونه
آشتی کنونه
چشا میشه روشن
آی قهر نکن تو بامن
پ.ن: بچه که بودم یه نوار کاست داشتم، خواهران غریب. تقریبا روزی بیست بار گوش می دادمش، خیلی دوسش داشتم. همه ی شعرهاشم حفظ بودم. یادمه یه بار یکی از دوستام، که از قبل اینکه به دنیا بیاییم با هم دوست بودیم! با هم قهر بودیم! بچه بودیم دیگه... بعد شروع کردن به خوندن این شعر... منو بلند کردم با هم خوندیم . آشتی کردیم.... دیدن این فیلم برام تداعی گر خیلی چیزا بود... خیلی انرژی گرفتم...
سلام
تعدادی از دوستان پرسیدند که مخاطب نوشته هایت کیست
این تویی که گفتی چه کسی است...
جواب من
این تو برای شما که می خونید هرکسی می تونه باشه. و اما برای من هم هرکسی که هست، بگذارید بماند برای خودم. هرطور می خواهید برداشت کنید
زمینی
آسمانی
کسانی که مرا میشناسند مخاطبم را هم می شناسند. کسانی هم که نمی شناسند مختارند
ابایی ندارم...
موفق باشید
شدم چو گلی
ز ریشه جدا
به من برسان
بهار من را
----
همه گریه ها را بهانه تویی...
باشد، حق با توست
اصلا بیا کاری کنیم...
قفلی می گذارم از جنس فولاد
از برای قلبم
و تو باش
کلید دارش
به تن هایی
کلید دارش باش...
و هرکه را از تو بود و با تو
اذن دخول بده
و دیگر هیچ
الهه.ی