من کشته ی اشکم
و در حالیکه غمگین بودم، کشته شدم
و سزاوار است بر خدا که هر غمگینی که به زیارتم می آید را
با قلبی شاد به اهلش برگرداند...
امام حسین علیه السلام
کاروان دانشجویی کربلا
پ.ن: این پیامک بچه ها بود که برای فضا سازی قبل از اردو شبی یه پیامک میفرستن... گویا بالاخره جوازمون رو دادند و طلبیده شدیم... گرچه تا در بین الحرمین نایستم و ضریح را در آغوش نگیرم، باور نخواهم کرد که راهی شده ام... تقریبا دو هفته مانده...
این قدر بنی آدم رفتند و لب مرز برگشتند که ... حالا که آنفولانزا خوکی هم مزید بر علت شده! اینجوریا...
خیلی کار دارم که باید انجام بدم خیلی... از خوندن کتاب شهید مطهری گرفته تا سی ++ و کارای دفتر و انتخاب واحد ترم جدید و رخت جمع کردن و ...! امیدوارم برسم... گویا این ور اونور رفتن باید تعطیل شود و خانه را گز کنیم تا شاید تمام شود! راستی کربلای بی معرفت یعنی نابودیه دل...خدا نکند... آماده نیستم...
خیلی التماس دعا داریم دوستان!
یا زهرا س