بنویسیم ببینیم تهش چی در میاد!
بسم الله
سلاااااام
-خیلی وقته نوشتنم نمیاد! الانم همین جوری شروع کردم...
-مشهد که بودم دلم خوش بود و خداحافظی نکردم که انشالله دوباره میرم اما بهمون مجوز ندادندو... شاید هم طلبید! امام رضا رو چه دیدید؟
-این ترم کلاس زبان ترم آخره، اما شده آینه ی دق! نمی گذره که نمی گذره.... از اون جلسه ی اول عناد ما با این قسم زندگیمون شروع شد و تا 18 آذر هم به طول خواهد انجامید! نگید چرا دارم می رم وقتی شده دق که باس خدمتتون بگم از اون اول اینجوری نبود یه زمان هایی عشق می کردیم.... یه استاد داشتیم خانم عندلیب، جفت بچه هاش آمریکا بودند و هستند و خودشم از حدود 60 سال عمرش 75 سالشو آمریکا بود... کانون هم درس می داد... یادمه محرم بود، طبق سنوات پیشین، تف به ریا سرتاپا تریپ مشکی زدیم و رفتیم نشستیم سر کلاس، این بنده خدا که منو می شناخت و با روحیاتم و اینکه کلا تو کار مشکی نیستم آشنا بود یهو درس رو قطع کرد و با یه اندوه عجیبی گفت: has something bad happened to you? Why are you black today? (اتفاق بدی افتاده؟ چرا مشکی پوشیدی؟) گفتم امروز روز اول محرمه... یه کم فکر کرد گفت: آهان. بچه ها گفتند: مهم دله نه ظاهر، گفتم: ظاهر حکایت از درون داره...رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون... درست جلسه ی بعدش چیزی دیدم که چشام چهارتا شد، همین میسیز عندلیب ما مشکی پوشیده بود... بچه ها که میشناختنش گفتند چرا استاد...؟ گفت یه چیزایی هست که حتی اگه قبول نداری به خاطر جامعه ات باید بهش احترام بذاری منم عشق کردم که به احترام محرم مشکی بپوشم...
آره اون زمانا کلاس زبان ما اینجوری بود، می رفتیم کسی بهت توهین نمی کرد کسی به خاطر ظاهرت بهت خرده نمی گرفت... اما الان از همون جلسه ی اول جنگ شروع شده! من نمیدونم چه هیزم تری به ملت فروختم که باهام از دنده چپ بلند میشن! بنده خدا با یه اطمینان محکمی گفت: تو قران گفته هرکی کافره بکشیدش! که من گفتم همین الان بهش وحی شده! بحث حجاب و این طرح امنیت اجتماعی و... باعث شد که همین بنده خدا حتی به ما نگاه هم نکنه...
خیلی از آدما ناراحت نمی شم اما از خودم ناراحت می شم...از اینکه نتونم اونجوری باشم که باید...خلاصه این ترم کلاس زبان من شده ببخشید عذر می خوام اما زهرمار! این هم بگذرد...
-گاهی فکر می کنم که اگه خدا می خواست با هرکی مثل خودش رفتار کنه الان من کجا بودم...چهارشنبه رفتیم اردو، خیلی نگران بودم اتفاقی بیفته اما خدا جوری کمک کرد که هنوز تو کف اش موندم!
-هیچ کدوم از این حرفا رو نمی خواستم بزنم یهو اومد! راستی بچه ها چه قدر معصومند و زیبا نه؟
-دعا...
یا زهرا س