مسجد امیر، ریحان، روضه، چهچهه، مجالس روضه ی خانومها!
"بسم ربی"
خیلی جالبه، این شبا آدم چیزایی می بینه که بدجور دل آدم رو به درد میاره... به هرکی میگی تهرانیم میگه بابا تهران که این همه مجالس خوب داره این همه جا داره تو مراسما برید... اما نمی دونم چرا از این تهرانی که میگن محله ی ما جا مونده!
مثل هر سال دیشب راهی شدیم واسه مسجد امیر(ع)، جایی که با دنیا عوضش نمی کنم واس خودش عالمی داره... حاج آقا علوی... یه دو تا کوچه پایین تر از خونمون هم یه مسجدی هست به نام مسجد ریحان که یادم میاد وقتی اومدیم این خونه کلی خوشحال بودم که مسجد نزدیک خونمونه، اما چند باری که رفتم خوشحالیم ته کشید، به قول یکی از رفقا این روزا بری مسجد میگن حاجت داره یا ... خلاصه این مسجد ریحان ما رو هم نیست خیلی فعاله و ماشالله اهل محل مذهبی! دادندش دست عربا! یعنی تقریبا ماها میشیم چمن! واس همین دل کندیمو میریم مسجد امیر که چهل دقه باید پیاده بری...
شب که داشتیم برمیگشتیم به مامانم گفتم دلم غذا نذری می خواد... نزدیکای مسجد ریحان که رسیدیم فهمیدم که حاجت روا شدم! اما چشمتون روز بد نبینه آدمایی که ماشینای زیر پاشون چشماتو خیره می کرد همچنان با حرص 10 تا 10 تا غذا می گرفتند که از بودنت اونجا احساس شرم می کردی... آخه دلیل این حرص زدنشونو نمی فهمیدم، یه موقع هست که یکی نداره حرص می زنه یه چی ببره واس بچه اش که نیمه شعبان چیزی دیدم که فهمیدم عزت نفس اون که نداره از این مدعیای تو خالی خیلی بیشتره...اما اینا که به قول خودشون با کلاسند و دستشون به دهن خودشون که هیچ به دهن شیش خانوار دیگه می رسه دیگه چرا...؟! رفتم یه گوشه وایسادم، مامان ما هم واس خاطر دل ما یه کم برنج خالی گرفت... نذری...
یادمه بچه بودم مجالس روضه که خونه ی خانوما برگزارمیشد یه حس و حال دیگه ای داشت، خانوم جلسه ای این قدر خانم بود که آدما دلشون می خواست مثل اون خوب باشند، خودشونو شبیه اون کنند، اما مثل خیلی چیزای دیگه که الان باید فاتحه شونو بخونیم این هم به خیل کثیر همونا پیوسته... بازم میگم شاید اینا مال محله ی ماست اما ما که دیگه چشمون آب نمی خوره... مجلس تولد حضرت زهرا بود، حضرت زهرا... بابا اونی که داری واسش می خونی که ملت دست بزنند یه خصلت واضح داشت اونم ساده زیستی بود... تویی که داری ازش میگی اما خودت حلقه اٍن هزار تومنی دستته و برای هر مجلسی که میایی اٍن هزار تومن دیگه می گیریو شدی کمک خرج شوهرت! چی داری میگی این وسط... بنده هیچ کس نباش چون خداوند تو را آزاد آفریده است . امام علی
امشبی هم خواستیم بعد از چند شب یه کم این سریالها رو ببینیم که حسابی دلمون منور شد! یهو گوش های مکرمه مان به صدایی بس زیبا و دلنواز جلا یافت! ساعت ده شب صدای جوشن کبیر کوچه ی ما رو برداشته بود، منتها صدا مال یه مجلس زنانه بود، و مداح هم خانم! چهچهه می زد... لابد اشکال نداره دیگه مهم اینه که داره می گه یا علی نیومده از چشم و ابرو بگه که بابا دلتو پاک کن، اصلا مهم نیست که صدای یه زن کل کوچه رو برداره، دیگه زن و مرد نداره که. داره؟ بابا روشن فکر باش جمع کن این امل بازیا رو، تو هنوز فکرت مال عهد بوقه؟ مهم اینه که یه عده آدم دور هم جمع شدند دارند عزاداری می کنند، چه ایرادی داره حالا مجلس روضه شده باشه سالن مد... همیشه رنگاوارنگ بوده حالا هموناست اما مشکی! خانوماشم تا مجلس تموم شد بشینند به یاوه گویی و غیبت و بعد هم که مهمونا رفتند پشت سرشون حرف بزنند که فلانی لباسش فلان بود و فلانی آرایشش فلان...
پ.ن:نمی دونم این روزا خودم هم فهمیدم نوشته هام اعصاب خورد کن شده اما خب میاد دیگه اگه نگم نمی تونم!
پ.ن: راستی دیگه همه رو دوست دارم!
دعا...
یا زهرا س