سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

کربلا5- نجف- مسجد کوفه-شب قدر اول



کورمال کورمال با چشمانی تقریبا بسته! حرکت می کنیم، نماز است و دعا و قرآن، چفیه به دست می شوم تا شاید غباری ز شفا مرا حاصل شود بر تن و روح معیوبم... از حرم بر میگردیم و این بار چه حکمتی است که در راه هتل سه نفری گم می شویم...حیران حیران! مانند گم شدن های دلم می ماند، بعد از مناجات های فی البیت، بعد از نماز ها و دعا ها... همان دم که گم می شوم و از یاد می برم ز چه رو و برای که به مناجات و نماز برخاسته بودم...! حکما حکمتی بود در این گم شدن و این فندق النبا گفتن هایمان و در آخر کمک آن زن مهربان عرب! بماند که به صبحانه نرسیدیم و معطل کردیم ملت را!

نکته اش همین بود که امشب که وداع کردی، نروی و دلت و جایگاهش را از خاطر نبری... بهتر بگویم تولد خانه ی جدید دلت! یا شاید خانه ها...آخر پولدار شده بود دلم! تا آخر سفر به خیال و وهمش چند خانه ای شده بود... هر دم یک جا و هنوز که هنوز است می رود از این خانه به آن خانه و مرا بیچاره کرده است!!!

راهی شدیم به سمت مسجد کوفه. همانجا که در سدره امنتهی محمد(ص) نوری از زمین دید و ز پیش پرسید این جا کجاست و پاسخ شنید: مسجد کوفه! آری پا گذاشته بودیم به سجده گاه محمد (ص)...

منگ بودم... مزار مسلم، هانی، میثم، محل ضربت علی (ع)، نمازهای ما در مقام ها و به خصوص مقام حضرت آدم که هر توبه کاری حس می کند خدا را در آغوش گرفته است و زار می زند و طلب عفو... مناجات مولای مولای دسته جمعی مان با ابوعلی همان که از ما اجر کارش را نایب الزیاره بودن در حرم علی ابن موسی خواست و مداحی سید حسن و روضه ی مادرم زهرا در شب ضربت همسرش... دل کند سخت بود، به خصوص که از نماز جماعتی که برایش بسیار ثواب آورده بودند و برای ما کامل بود جا ماندیم و باید بر میگشتیم...

هتل من بودم و قلبی ملتهب، از شبی که در پیش بود و شب ضربت و قدر اول و حرم مولا امیر المومنین و شب وداع و فردا و فرداهای دیگر...




Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir