سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

عاشورا



1- می گفت: هرچی التماسش کردم که بگه جای این زخم مثل شمشیر رو دستش چیه، نگفت، یه روز که دوستش اومده بود خونمون ازش پرسیدم، گفتم این جای چیه؟

گفت: روز عاشورا بود، داشت گریه می کرد، مامور بعثی اومد بهش گفت برای چی گریه می کنی و گفت: بابابزرگم فوت کرده دارم گریه می کنم... مامور بعثی میره و جاسوسان بهشون می گن که این دروغ می گه...بچه سیده و منظورش امام حسینه... اونا هم به ضرب کشت می زننش و در نهایت با تیغ دستش رو می برند، نمک می زنند و بعد می دوزند...

2- گفت: بعد از یک مدت مریض شد، لکنت گرفت و دستاش از کار افتاد، دکترا نفهمیدن چی شده، هرکی یه چی می گفت: به خاطر کابلاست که به سرش خورده، به خاطر سیماناست که سرد بوده و روش می خوابیدن... تا اینکه یکی از رفقاش گفت روز عاشورا به اسم واکسن یه سری آمپول ناشناخته بهش تزریق کردند، 3 روز تب کرد ...

جماعت عجب عاشوراهایی دارند...

پ.ن: این صحبت خانوم شهید شیخ الاسلام تو برنامه ی نیمه ی پنهان ماه امشب بود... به دیدنش می ارزد... هر شب ساعت 9 شبکه ی دو

اسیر




Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir