• وبلاگ : ياران ناب
  • يادداشت : افطار
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + . . . 

    سلام

    تعريفتون از زيرانداز ، خيلي باحال بود . . .خنديدم !

    اولين باري که رفته بوديم بيت ، تو جيبم يه پاکت کوچيک در بسته عطر بود که تو بازرسي بدني بهم گير دادن و مجبورم کردن بازش کنم تا مطمئن شن توش گازاي سمي نيست . . .

    اون روز منو يکي از رفقا که خيلي جو گير شده بوديم از اول ورود آقا به صورت کاملاً غير ارادي اشک ميريختيم که واسه خودمونم عجيب بود !

    يادش به خير . . .

    پاسخ

    اشک ريختن چيز عجيبي نيست... چند تا از خانوما بهم اخم کردن! که اين دختره چي کار داره مي کنه! آخه يهو ديدن حصير زيرشون هي بالا پايين ميشه :دي