سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

بشنوید سخنی از هارت ما!



سلام

صحبت های پراکنده، از همه جا از همه چیز، گوینده: مای هارت!

-اردو جهادی نمی ری ثبت نام کنی؟ دخترا سهمیشون کمه ها، اگه می خوای بری زود برو.

-اردو جهادی. راستش دلم می خواد خیلی هم دلم می خواد، اما کلاس زبان دارم، نمی تونم 4 جلسه غیبت کنم.

-باشه، پای خودت...

مهمونیه، خوش و بش داری می کنی، یهو اون وسطا یکی یه چی داره میگه:

-جدی میگی؟

-مگه من باهات شوخی دارم؟

-واقعا بچه های جهادی رو بردند کربلا؟؟؟

-آره...

تازگیا در مورد خیلی از تصمیماتی که قبلا گرفتم پشیمونم اینم یکیش بود، نگید صلاح بوده نریو این حرفا که حاجی اینا رو از حفظمو بهشون ایمان دارم، اما دل و نمی شه کاری کرد خیلی هم رام عقل نیست، هست؟

دلم بدجور هوای محرم کرده، شاید به خاطر اینه که نمی تونم برم هیئت، یه جا بود می رفتیم که اونم ازمون گرفتند افتاد شبا! محرم هم نمی شد برم جایی... گاهی با این کنفرانس های نتی خودمونو سرگرم می کنیم اما باز هم...

رمضون امسال خیلی دلگیره، نمی دونم شاید من دل نازک شدم زود می گیره، اما خب می گیره دیگه! قلپ قلپ جلوت آب بخورند، آدامسشونو یه چرخی بدهند بادشم بکنندو بترکونند... این روزا ما که حرمت خیلی چیزا رو زیر پاهامون گذاشتیم، اینم روش!

جمعه ای ظهر شد، یهو یادم افتاد ای دل غافل امروز جمعه بود... مثل خیلی از جمعه های سپری شده از عمرم حتی یادم نبودم منتظرم... چقدر غفلت... خدا به منو امثالم رحم کنه!

همیشه تو زندگیم عاشق یه زمان های خاصی هستم، اون لحظه هایی از زندگی رو که هیچ کس جز خدا کاری نمی تونه بکنه، هیشکی... آخ که انگار نحن اقرب الیه من حبل الورید رو با سرم بهم تزریق می کنند. تا این لحظه ها هم پیش نیاد که کامل یادمون میره معبودی هستو عبدی واسه بندگی...

------------------

هارت: قلب، دل heart

می گن واسه بقیه دعا کنی دعای خودتم مستجاب میشه، منم دعا کنید...

یا زهرا س

 




Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir