سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

سفرنامه ی غرب: پاوه. دکتر چمران. امام روح الله. آزادی...



 "بسم رب الشهدا"

شب را در دانشگاه پیام نور پاوه گذراندیم.

 یادمان پاوه

در نگاه اول شبیه جنوب است چه خود یادمان چه آدم هایی که ایستاده اند و با شربت از میهمانانشان پذیرایی می کنند،

 

 اما کمی که تیز باشی به سادگی تفاوت پاوه را در می یابی، آرام آرام از پله ها بالا می روی فانوس های روی پله ها با سربند های یا زهرا یا ابولفضل یا اباصالح المهدی.... روی پله ها نظرت را به خود جلب می کند،

 

 بالاخره می رسی، فقط از بودن شهید همت و دکتر چمران و ...در اینجا می دانی که ناگاه شهدا نظرت را به خودشان جلب می کند...آری مزار تعداد زیادی از شهدا در وسط محوطه...

 

روبرو سنگری است و مقابلش نوشته شده است: دو رکعت نماز عشق...

 

دور تا دور عکس شهیدان کردی بومی و غیر کردی...همه ی بچه ها با دیدن مزار شهدا حالشان دگرگون بود، انگار اصلا در این دنیا نبودند که صدای مردی با این پیام " خانم ها این طرف بنشینید راوی می خواهد صحبت کند" همه را از جایشان بلند کرد...

 

اینجا، پاوه 100 درصد سنی نشین است. حدود 1200نفر از کومله ها و دموکرات ها آمده بودند بالای غار قوری قلعه (نزدیکی پاوه)برای مذاکره با دکتر چمران و مشخص شدن وضعیتشان. قرار بر این بوده است که دکتر برای صحبت پیش آنها برود اما تصمیم آنها خیلی زود عوض می شود و با تعداد زیادشان عزمشان را برای گرفتن پاوه جزم می کنند. من چون با لباس کردی بودم و آنها متوجه پاسدار بودنم نمی شدند هنگامی که به عنوان رهگذر به محل اسکانشان می روم و از تجمعشان می پرسم، بازگو می کنند که قصد حمله به پاوه را دارند... سریع جریان را به دکتر خبر دادم و دکتر با چند نفر به محل اسکانشان رفت و آنها گفتند خودتان تسلیم شوید. آنها 1200 نفر بودند و بچه های پاوه 100 نفر (رزمنده ها به خانه های مردم رفته بودند و به آنها گفته بودند اگر برای ایران نمی جنگید برای دفاع از ناموس خود بیایید که آنها در پاسخ می گویند ما برای دفاع از انقلاب و وطنمان و ناموسمان می جنگیم...و با اضافه شدن محلی ها حدود 140 نفر بودند!) دموکرات ها هم برای نشان دادن قدرت شان به بیمارستان پاوه حمله کرده بودند و همه را قتل عام... دکتر از آنها می خواهد که تا صبح به آنها مهلت دهند.

همه ناراحتن، دولت بنی صدر است و هیچ پیامی از آنها به دولت نمی رسد اگر هم می رسد کسی کاری برای کمک به آنها نمی کند نه نیرو دارند و نه مهمات ... تا این که دکتر از طریقی پیامی را به برادرش می فرستد و از او می خواهد تا آن پیام را به دفتر امام و به دست خود امام برساند.متن پیام: "پاوه در محاصره است، نیرو نداریم، مهمات نداریم، کسی با ما همکاری نمی کند، پاوه دارد سقوط می کند، اگر تا فردا صبح نیرو به اینجا نرسد پاوه سقوط می کند، وضعیت اینجا خیلی بد است و..." هنگامی که پیام به دست امام می رسد، امام این متن را ایراد می کنند: "تعدادی از رزمنده ها در اطراف ایران دچار مشکل شده اند، نیرو و مهمات ندارند، من به شما فرصت می دهم تا فردا صبح همه ی نیرو و مهمات لازم به آنجا فرستاده شود به همه ی نقاط مرزی که نیرو نیاز دارند... هر اتفاقی بیفتد من شما رو مسئول می دانم..." به محض اینکه پیام امام از رادیو پخش می شود دموکرات ها پاوه را ترک می کنند... 

بعد از پاوه به غار قوری قلعه که بزرگترین غار آسیا می باشد رفتیم، واقعا زیبا بود، مانند علیصدر راهش باز نبود که قابل عبور باشد فقط محققان می توانستند بروند... از آنجا هم به سمت سر پل ذهاب حرکت کردیم. در راه در محلی توقف کردیم، محل شهادت شهید شیرودی بود...شب را در خانه ی امام جمعه ی شهر سر پل ذهاب با آب دوغ خیار سپری کردیم. بچه ها از خستگی افتاده بودند به بازی اونم اسم فامیل! بازی از حرف ک بود، یکی از بچه ها اشیا را نوشته بود: کومله پلاستیکی! روی بخاری خاک گرفته نوشته بودند کومله... در راه که اوتوبوس ها خراب شده بودند می گفتند کومله ها لای چرخ های اوتوبوس گیر کرده اند...

پ.ن: لینک متنی که امام فرستادند(برای من خیلی زیبا و صلابت سخن گیرا بود...) http://yaranenaab.persiangig.com/image/pave.link.matneemam.JPG

پ.ن: التماس دعا

یا زهرا (س)




Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir