سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

یاران ناب عزیز زهرا (س) (4)



مقتل نافع بن هلال بن نافع بن جمل رحمه الله

نافع بن هلال یکی از شجاعان لشکر امام حسین علیه السلام بود، تیرهای مسموم داشت و اسم خود را بر فاق تیرها نوشته بود شروع کرد به افکندن آن تیرها بر دشمن و می‌گفت:

مَسْمُومَهً تَجْری بِها اَخفْاقُها
وَ النَّفْسُ لایَنْفَعُها اَشْفاقُها

اَرْمی بِها مُعْلَمَهً اَفْواقُها
لَیْملانَّ اَرْضَها رَشاقُها

و پیوسته با آن تیرها جنگ کرد تا تمام شد، آنگاه دست زد به شمشیر آبدار و شروع کرد به جهاد و می‌گفت:

دینی عَلی دینِ حُسَیْنِ بْنِ عَلیِ
فَذاکَ رَأیی و اُلاقی عَمَلیً

اَنّا الْغُلامُ الْیَمَنِیُّ الْجَمَلِیّ
اِنْ اُقْتَلِ الْیَوْمَ فَهذا اَمَلی

پس دوازده نفر و به روایتی هفتاد نفر از لشکر پسر سعد به قتل رساند به غیر آنانکه مجروح کرده بود پس لشکر بر او حمله کردند و بازوهای او را شکستند و او را اسیر نمودند. راوی گفت شمر بن ذی الجوشن (ملعون) او را گرفته بود و با او بود اصحاب او و نافع را می‌بردند به نزد عمر سعد (لعنه) و خون بر محاسن شریفش جاری بود عمر سعد (لعنه) چون او را دید به او گفت و یحک ای نافع چه واداشت ترا بر نفس خود رحم نکردی و خود را به این حال رسانیدی؟ گفت خدای می‌داند که من چه اراده کردم و ملامت نمی‌کنم خود را بر تقصیر در جنگ با شماها و اگر بازو و ساعد مرا بود اسیرم نمی‌کردند. شمر (لعنه) بابن سعد گفت بکش او را اصلحک الله گفت تو او را آورده‌ای اگر می‌خواهی تو بکش، پس شمر (لعین) شمشیر خود را کشید برای کشتن او، نافع گفت به خدا سوگند اگر تو از مسلمانان بودی عظیم بود بر تو که ملاقات کنی خدا را به خونهای ما. فَالْحْمدُللهِ الَّذی جَعَلَ مَنا یا ناعَلی یَدَی‌ْ شِرارِ خَلْقِهِ. پس شمر (ملعون) او را شهید کرد.

مکشوف باد که در بعض کتب به جای این بزرگوار هلال ابن نافع ذکر شده، و مظنونم آنست که نافع از اول اسم سقط شده، و سببش تکرار نافع بوده، و این بزرگوار خیلی شجاع و با بصیرت و شریف و بزرگ مرتبه بوده، در سابق دانستی به دلالت طرماح از بیراهه به یاری حضرت سیدالشهداء علیه السلام از کوفه بیرون آمد و در بین راه به آن حضرت ملحق شد با مجمع بن عبدالله و بعضی دیگر، و اسب نافع را که کامل نام داشت کتل کرده بودند و همراه می‌آوردند.

و طبری نقل کرده که در کربلا وقتی که آب را بر روی سیدالشهداء (ع) و اصحابش بستند تشنگی برایشان خیلی شدت کرد حضرت سیدالشهداء (ع) جناب عباس (ع) را با سی سوار و بیست نفر پیاده با بیست مشک فرستاد تا آب بیاورند. نافع بن هلال علم بدست گرفت و جلو افتاد، عمر به حجاج که موکل شریعه بود صدا زد کیستی؟ فرمود: منم نافع بن هلال عمرو گفت: مرحبا به تو ای برادر برای چه آمدی؟ گفت: آمدم برای آشامیدن از این آب که از ما منع کردید، گفت بیاشام گوارا باد ترا، گفت والله نمی‌آشامم قطره‌ای با آنکه مولایم حسین (ع) و این جماعت از اصحابش تشنه‌اند، در این حال اصحاب پیدا شدند، عمرو بن حجاج گفت ممکن نیست که این جماعت آب بیاشامند زیرا که ما را برای منع از آب در اینجا گذاشتند، نافع پیادگان را گفت که اعتنا به ایشان نکنید و مشکها را پر کنید. عمرو بن حجاج و اصحابش برایشان حمله آوردند، جناب ابوالفضل العباس و نافع بن هلال ایشان را متفرق کردند و آمدند نزد پیادگان و فرمودند بروید و پیوسته حمایت کرد از ایشان تا آبها را به خدمت امام حسین (ع) رسانیدند. و این نافع بن هلال همان است که در جمله کلمات خود به سید الشهداء (ع) عرض کرد: وَ اِنّا علی نیّاتِنا وَ بَصائِرنا نُوالی مَنْ والاک وَ نُعادی مَنْ عاداکَ.

-------------

جای همگی خالی، حرم حضرت معصومه.............(یه سر به وصله دات کام بزنید)

 




Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir