• وبلاگ : ياران ناب
  • يادداشت : كربلايي ها
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سعيد ش 
    چشم وا کردم وخود را وسط صحن وسرا ، عرش خدا، کرب وبلا ، مست و رها در دل آيينه جدا از غم ديرينه ولي دست به سينه يله ديدم من سر تا به قدم محو حرم بال ملک دور و برم يک سره مبهوت به لاهوت رسيدم چه بگويم که چه ديدم که دل از خويش بريدم به خدا رفت قرارم نه به توصيف چنين منظره اي واژه ندارم سپس آهسته نشستم،و نوشتم (فقط اي اشک امانم بده تا سجدهء شکري بگذارم )که به ناگاه نسيم سحري از سر گلدستهء باران واذان آمدو يک گوشه از آن پردهء در شور عراقي و حجازي به هم آميخته را پس زدو چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند به شش گوشهء معشوق خدايا تو بگو اين منم آيا که سراپا شده ام محو تمنا و نماشا فقط اين را بنويسيد رسيده است لب تشنه به دريا دلم آزاد شد از همهمه دور از همه مدهوش غم وغصه فراموش در آغوش ضريح پسر فاطمه آرام سر انجام گرفتم.
    پاسخ

    در آغوش ضريح پسر فاطمه آرام سر انجام گرفتم. يا حسين...