سلام خانم خانمها
با خوندن اين پستها،غبطه مي خورم و خودم رو ناچيز مي بينم
به قلبت و اعتقادت،به چشمانت،به دستانت و پاهايت، حسادت
مي كنم كه چرا با اينكه از طفوليت مولايم را مي شناسم اما
نشناختم ، قلبو اعتقادم به او نزديك نشد،كه چرا به چشمانم
نياموختم كه بايد بارگاهش را ببيند،كه چرا به پاهايم نگفتم بايد
مرا به آن قطعه بهشتي ببرد.به حالت ،به وجودت، اعتقادت،
لياقتت ،چشمانت ،پاهايت،حسرت مي خورم كه اينچنين مولايش
را درك كرده
يا علي