ياجبار
بيشتر كه دقت مي كنم ترا نزديكتر از هميشه مي بينم.
اين منم كه دورم،كوه يخي شدم كه نمي خوام ذوب شوم
و سيمهاي خارداري كه دورخودم كشيدم و درون قلعه بلندي گير كردم وققلش را به بيرون و ته دره پرت كردم
اما مي دانم ذوبم خواهي كرد و سمهايم را سيم چين خواهي كرد و قفل را به من بر مي گرداني. چون مي دانم كه خوب مي داني فقط تو را دارم.
كمكم كن معرفتم به مولايم بيشتر شود
ياعلي