ياجبار
بيشتر كه دقت مي كنم ترا نزديكتر از هميشه مي بينم.
اين منم كه دورم،كوه يخي شدم كه نمي خوام ذوب شوم
و سيمهاي خارداري كه دورخودم كشيدم و درون قلعه بلندي گير كردم وققلش را به بيرون و ته دره پرت كردم
اما مي دانم ذوبم خواهي كرد و سمهايم را سيم چين خواهي كرد و قفل را به من بر مي گرداني. چون مي دانم كه خوب مي داني فقط تو را دارم.
كمكم كن معرفتم به مولايم بيشتر شود
ياعلي
آري شكر زيباست به شرط زيبا گفتنش زيباست.
منت مگذاريم به دوش حق كه اين كرديم و آن اما نشد ديگر.
آري شكر گوييم اما ثانيه ها كه گذشت باز كلامي گوييم كه از هزاران ناشكري بدتر است.
كاش كه ما از اين دسته نباشيم.
كاش.....
التماس دعا...