سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

امتحان



بسم الرب الشهدا

 

سلام! ماه رمضون همگی مبارک باشه انشاالله.مِگما ماه رمضونم عجب صفایی داره ها. پنج شنبه ای تو مترو بودم، دمدمای اذان مغربم بودکه ییهو داخل مترو اذان رو پخش کردند. اولش همه ساکت شدند اما بعدش هرکی یه جور مشغول به مناجات با خدای خودش شد. واس من یکی که خیلی قشنگ بود.انگاری همه دیگه دستشون اومده که بابا این ماه با بقیه ماه ها فرق می کنه و تا می تونی باس از سفره ای خدا پهن کرده کش بری.

قصد داشتم امروز نقد و معنی دعای مجیر رو بنویسم. اما بعد سحر که طبق معمول خوابم نمی برد، داشتم به چیزایی فکر می کردم که تهش خیلی باحال شد و تصمیم گرفتم بیام و بنویسمشون(البته یه کم طولانی شد).

دیروز به یه بنده خدایی گفتم واسم دعا کن. گفت چی شده بازم امتحان داری؟ اولش گفتم نه، اما بعدش دیدم آره امتحان دارم. چقدر هم امتحان دارم اونم با چه طراح مشتی. قربونش برم چقدر هم سوالارو سخت و پیچ در پیچ میده. از همه بدتر شرایط امتحانه، درست وقتیه که اصلا تو واسه امتحان آماده نیستی. هی قبلش بلف می زدی که غمی نیست من می تونم و به بقیه که تجدید شده بودن گوشه دلت یه پوزخندی می زدیو با خودت می گفتی من فرق می کنم امکان نداره اشتباه کنم. من خیلی بهتر از اونم .من .....  این قدر منیت وجودتو گرفته بود که کلهم از اینکه تو هم باس درس خونده شده رو با این همه ادعا امتحان بدی غافل شدی ولی حالا دیگه باس بنویسی و زود مسئله ها رو حل کنی. یه نیگا به برگت میندازی میگی حالا وقت هست هنوز شرایط بحرانی نشده و همین جوری فرصت رو از دست می دی انگار نمی خوای باور کنی که داری امتحان می دی. معلمت هم هی برات یه چیزایی می فرسته حتی برگه نفرای قبلی رو که درست همین امتحان ازشون گرفته شده رو واست می فرسته تا تو بدونی چه جوری از پسش بر بیایی اما تو باز هم در کمال غرور رو می کنی و میگی این راه ها دیگه قدیمی شده مال قبلناست هی بهت میگن حاجی مسئله همونه، داده ها همونه، راه حلم که جلوته فقط باس دست به کار بشی .اما تو به جای اینکه زحمت اینو بکشی و جوابارو کپ بزنی برگتو می دی دست کسایی کمکت کنن که هزار بار این امتحانو افتادن.این قدر نفست بهت راه حل های پیچ در پیچ با رنگ و لعاب های متفاوت و گوناگون نشون می ده که تو هم آخر تسلیم می شی.

آره داشتم راجع به امتحان های خدا حرف می زدم. امتحان های خدا با زلزله چه شباهت قشنگی دارنا. بعضی از زلزله ها ریشترش کمه. ساختمونت داغونه اما یه کم تحمل کنی می تونی دووم بیاریو شاید فقط چند تا ترک برداری. اما بعضی هاشون عجب ریشتری دارن اونم با چه مدت زمان طولانی که اگه پی ساختمونتو درست نریخته باشی، اگه تو مصالحت از مرغوب ترین ناخالصی که همون غرور و تکبر استفاده کرده باشی همون اول از پایه فرو می ریزه و رو سرت خراب میشه. وای به روزی که وقتی در حال ساختش بودی این قدر گناه کردی و کج و ماوج رفتی که هر خشتو با خودت یه جا کشوندیو گذاشتی. اون وقت چه جوری انتظار داری نریزه؟

خدا جونم خودت کمکم کن. کمکم کن تا ناخالصی هاشو جدا کنم و کجی هاشو صاف کنم. یه توکل درست درمونم بهم بده که یه وقت این وسطا به ساختمون های مجاور تکیه ندم. چاکریم دیگه آخه واس تو که کاری نداره. مگه خود تو نبودی که تو یکی از این شبا نوشتی که حر باس آزاد شده ی حسین باشه؟ وقتی این قدر سفره ی تو گستردست من چیجوری پاشم؟

تو این شبای عزیز منو قلم رو هم از دعای خیرتون بی نصیب نذارید.

التماس دعا

یا مهدی




Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir