سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

روز دوم و باشگاه افسران...



بسم رب الشهدا

2شنبه 17 تیر سال 1387

جالبی این سفر اینجاست که بر خلاف جنوب هیچ پیش زمینه ای از جاهایی که قراره ببرنتون نداری، اگه مسئولاتون هم مثل مسئولای ما باشند که حتی خودشون هم نمی دونند کجا قراره بریم و اونجا چه خبره... که دیگه فبها المراد! خب اون بنده خدا ها هم مثل ما دانشجواند دیگه فقط گناهشون این بوده که مسئولیت قبول کردند و مثل من در نرفتند.. بیشتر این سفر رو راوی ها می چرخوندند تا....

با آنکه خیلی دیر خوابم برده بود، اما با صدای اذان از خواب پاشدم شروع کردم به بیدار کردن بچه ها که ناگاه شنیدم "الصلوه خیر من النوم" بی خیال بچه ها شدم و برگشتم ... چند بار موذن اذان گفت و همشون هم مانند قبل بود.. اذان مال ما بچه شیعه ها نبود... بدم اومد... گفتم خوبه والا مملکت بچه شیعه هاست اونوقت ما باید به ساز اونا....اصلا چرا باید اذان اونا پخش بشه و ما همش به گوش باشیم تا بالاخره یکی بیاد بگه الان وقت نماز شماهاست... بیش از پیش از اهل تسنن....

بعد از صبحانه رفتیم باشگاه افسران. مثل جنوب یادمان درست کرده بودند...صدای دعای عهد در آن صبح زود فضا رو خیلی دلچسب کرده بود... به دیوار ها عکس شهید و خاطرات اون زمان و اتفاق هایی که در اون محل افتاده بود رو زده بودند یه کم دیگه که رفتیم رسیدیم به مزار 5 شهید که سه تاشون گمنام بودند... 5تاشون گواه شده بودند و به تو که هیچ کاری واسه این نظام یا نه بهتر بگم حتی واسه خودت نکردی نگاه می کردند... تو هم مثل همیشه جز عرق شرم چیزی برای گفتن نداری.... صدای حاج سعید دلتو تکون می ده... "من کیم .. جامانده ای از راه دور.." آره شهدا منم همونی که می گم شهادت اما کدوم عملم مثل شماهاست؟؟؟ آره شهدا منم همونی که از راه دوری اومدم به امید اینکه یه چیزی گیرم بیاد... چیزی تو کاسم می ذارید....؟؟؟

راوی شروع به صحبت می کنه...فکر می کنم آقای داوودآبادی بودند. از مظلومیت اونجا گفتند، از اینکه بچه های ما هم از داخلی ها می خوردند هم از عراقی ها.. از شهیدی گفتند که همین جا ضد انقلابی ها سرشو زدند و حالا اون شهید اونجا بودو ...

بچه ها بعد از صحبت های راوی دوباره رفتند سراغ شهدا... سفره ی دلشان را باز کزدند اما این بار با حس و حالی دگر... با درک مظلومیت و غربتشان...و مثل همیشه با شرم و سرافکندگی...

هنوز ظهر نشده است و راهی روستای نگل می شویم...

پ.ن: نمی دونم چرا نمی تونم عکسا رو آپلود کنم ... شرمنده...

پ.ن: یه مشکلی واسم پیش اومده برام دعا کنید...

یا زهرا(س)




Copyright © 2007, Design By HarimeYas.ir